در نوشتار قبلی از مجموعه یادداشتهای «چرایی کمک به مقاومت»، بیان شد که آشنایی و دسترسی آمریکاییها به نفت غرب آسیا و بازشدن پای آنان به این منطقه، در کنار تشکیل رژیم غاصب صهیونیستی، زمینه ساز بسیاری از اتفاقات تلخ در این منطقه بود. آمریکاییها به تشویق و نظارت بر نظامی سازی عربستان سعودی و دیگرتولیدکنندگان نفت عرب در دهه ۱۹۸۰ و پس از آن ادامه میدادند، اما رهبران آمریکایی ایمانشان را به این ایده که جانشینان محلی دارای ظرفیت سیاسی برای حفاظت از منافع ایالات متحده هستند، از دست دادند؛ بنابراین دوره مداخله مستقیم آمریکا در خلیج فارس آغاز شد.
پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و کوتاه شدن دست آمریکا از نفت و دیگرمنافع آن، خسارت بزرگی برای نظام سلطه به شمار میآمد. پس به هر قیمتی میبایست ایران دوباره تحت نفوذ و سلطه آنها قرار میگرفت؛ بنابراین برای رسیدن به این هدف از هر ابزاری استفاده کردند.
ایجاد سی گروه تروریستی، ایجاد دهها غائله تجزیه طلبی، نفوذ سیاسی و امنیتی، هجده بار کودتا، صدها نوع تحریم و درنهایت تحمیل یک جنگ تمام عیار به انقلاب نوپای اسلامی، بخشی از توطئههای آنها برای دستیابی دوباره به منافعشان بود. درواقع جنگی که پس از انقلاب اسلامی بر ما تحمیل شد، در راستای همان نقشهای بود که سالها پیش برای تضمین منافع غربیها طراحی شده بود و دوباره در دستورکار قرار گرفت.
در این جنگ نیز آمریکا از هیچ گونه همراهی و کمک به صدام و حتی مداخله مستقیم در جنگ تحمیلی دریغ نکرد. پس از جنگ تحمیلی، مداخله مستقیم و غیرمستقیم نظامی آمریکا برای حفظ جریان منظم نفت همچنان ادامه داشته است و دارد. پس از جنگ تحمیلی، صدام با حمله به کویت، تهدیدی جدی برای آمریکا و غرب در ازبین بردن ثبات جریان نفت و دیگرمنافع منطقه به حساب میآمد؛ بنابراین آمریکا با کمک ائتلاف غربی به عراق حمله کرد و در پی این جنگ، خسارتهای سنگینی به زیرساختها و اقتصاد عراق وارد شد.
پس از آن و در جنگ دوم خلیج فارس یا همان عملیات اشغال عراق توسط آمریکا در سال۲۰۰۳ که به بهانه حادثه ۱۱سپتامبر۲۰۰۱ صورت گرفت، سیاست تثبیت دسترسی به منافع منطقه توسط آمریکا دنبال شد. پیش از تهاجم سال ۲۰۰۳ آمریکا، صنعت نفت عراق به طور کامل ملی شده و در پی آن درها به روی شرکتهای نفتی غربی بسته شده بود، اما با حمله به عراق و بعد از یک دهه جنگ و تجاوز آمریکا، نفت عراق تحت تسلط شرکتهای خارجی قرار گرفت!